بازم رفیق
هزاران نفر برای بارش باران دعا کردند.ولی غافل از اینکه خدا با کودکیست که چکمه هایش سوراخ است.
در خواب خوش بودم شبی دیدم کسی در میزند
رفتم گشودم در را دیدم که غم در میزند
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با همه بیگانگی هرشب به ما سر میزند
سهم من از زندگانی هیچ بود دل به هر کس خوش نمودم پوچ بود
رنج غربت بر تن خسته نشست درد تنهایی عمرم راشکست
روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت
همه از مرگ میترسند من از رفیق نامرد